loading...
P A R S I L O V E R S
آخرین ارسال های انجمن
6120 بازدید : 109 جمعه 03 شهریور 1391 نظرات (0)

جرم من عاشقی بود ، جرم تو شکستن یک قلب عاشق.
در این دادگاه ،اعتراف میکنم اشتباه کرده ام که عاشق شدم…. اما تو همچنان سکوت کرده ای.
کاش تو نیز اعتراف میکردی که قلبم را شکستی، شاهد قلب شکسته ام، دو چشم خیسم است.
اشتباه کردم که قلب کوچک و پر از دردم را وارد این بازی پوچ کردم ، نمیدانستم این بازی برد و باخت دارد ، زیرا من تنها به لحظه هایش می اندیشیدم.
با اینکه می دانستم عشق دلتنگی ، اشک ، غم ، غصه و جدایی دارد اما باز عاشق شدم، عاشق شدم و در پایان نیز قلبم به عزای عشق نشست.
اگر جرم من عاشقی بود ، جرم تو سنگین تر بود ، تو یک قلب عاشق را شکستی.
تو احساس را در وجود من کشتی و زندگی ام را به مرز نابودی کشاندی.
حالا تو بگو ای سرنوشت ، قاضی این دادگاه ، من محکومم یا آن بی وفا.
سرنوشت چیزی نگفت ، چون خودش در این بازی نقش داشت.
در این سوی دادگاه ، من سرگردان و در سوی دیگر سرنوشت و آن بی وفا.
سرنوشت رای را به سود آن بی وفا اعلام کرد و مرا محکوم به حبس ابد در قلب تنهایی ها کرد.
حالا من مانده ام و تنهایی ها. احساس آرامش میکنم با اینکه در قلب تنهایی ها زندانی ام. نه غصه ای از عشق در دل دارم و نه دلتنگ کسی میشوم.
نه انتظار می کشم و نه حسرت.
کاش از همان اول در این گوشه ، در کنار یار با وفایم یعنی تنهایی اسیر میشدم.
کاش هیچگاه عاشق نمی شدم.
ای بی وفا تو مجرم بودی اما من محکوم شدم و اینک تو آزادی و من اسیرم.
آری سرنوشت ، مرا اسیر تنهایی ها کرد اما تو را در سرزمین خوشبختی ها رها کرد.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 23
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 159
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 44
  • بازدید سال : 347
  • بازدید کلی : 120,974